♛سوته دلان♛

سوته دلان

 
 

اویزه ها
ارسال شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:چت, - 21:3

 
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی.... بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی..... بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی... بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی..... بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری.... ... ... بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی.... بزن به سلامتی دوست و ادمهایی که از پشت خنجر زدن... -}
 

تماس با ما
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
اسکین98

نويسنده ⓿⏝⓿...☽♛ح ـــــ‌‌ ام ـــــــ د♛☾...⎝⓿⏝⓿⎠

 


کاش در دهکده عشق
ارسال شده در جمعه 6 مرداد 1391برچسب:تصاویر, تصاویر بسیاز زیبا, عکس, عکسهای عاشقانه, عاشقانه, رمانتیک, ازدواج,بهترین عکس ها,دختران امو, - 14:22

كاش در دهكده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت كمی ارزانی بود


كاش اگر گاه كمی لطف به هم ميكرديم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود


كاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف ترين خاطره مهمانی بود


كاش دريا كمی از درد خودش كم می كرد
قرض می داد به ما هرچه پريشانی بود

كاش به تشنگی پونه كه پاسخ داديم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

مثل حافظ كه پر از معجزه و الهامست
كاش رنگ شب ما هم كمی عرفانی بود

چه قدر شعر نوشتيم برای باران
غافل از آن دل ديوانه كه بارانی بود

كاش سهراب نمی رفت به اين زودی ها
دل پر از صحبت اين شاعر كاشانی بود

كاش دل ها پر افسانه ی نيما می شد
و به يادش همه شب ماه چراغانی بود

كاش اسم همه دختركان اينجا
نام گلهای پر از شبنم ايرانی بود

كاش چشمان پر از پرسش مردم كمتر
غرق اين زندگی سنگی و سيمانی بود

كاش دنيای دل ما شبی از اين شبها
غرق هر چيز كه می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی كاش دعايی بكني

تماس با ما
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
اسکین98

نويسنده ⓿⏝⓿...☽♛ح ـــــ‌‌ ام ـــــــ د♛☾...⎝⓿⏝⓿⎠

 


باز باران..
ارسال شده در دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:تصاویر, تصاویر بسیاز زیبا, عکس, عکسهای عاشقانه, عاشقانه, رمانتیک, ازدواج,بهترین عکس ها,دختران امو, - 15:43

باز باران با ترانه
ميخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟
آن دل ديوانه ات کو؟
روزهاي کودکي کو؟
فصل خوب سادگي کو؟
يادت آيد روز باران
گردش يک روز ديرين
پس چه شد؟
ديگر کجا رفت خاطرات خوب و شيرين؟
در پس آن کوي بن بست
در دل تو آرزو هست؟
کودک خوشحال ديروز
غرق در غم هاي امروز
ياد باران رفته از ياد
آرزوها رفته بر باد
باز باران باز باران
ميخورد بر بام خانه بي ترانه
بي بهانه
شايدم گم کرده خانه....
 

تماس با ما
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
اسکین98

نويسنده ⓿⏝⓿...☽♛ح ـــــ‌‌ ام ـــــــ د♛☾...⎝⓿⏝⓿⎠

 


بچه که بـــــــــــــــــــــــــــودیم
ارسال شده در سه شنبه 27 تير 1391برچسب:تصاویر, تصاویر بسیاز زیبا, عکس, عکسهای عاشقانه, عاشقانه, رمانتیک, ازدواج,بهترین عکس ها,دختران امو, - 23:27

بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم ...
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم...
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود..
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را، از نگاهش می توان خواند...
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم...
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود...
کاش قلبها در چهره ها بود...
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد...
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم...
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست...
سکوتی را که یک نفر بفهمد بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد...
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست...
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد...
سکوتی که یک نفر در این دنیا هست که آن را می فهمد...
یک نفر که برات یه دنیا ارزش داره و بدون اینکه در کنارت باشه سکوتت رو می فهمه...
یک نفر که...
دنیا را ببین... بچه بودیم از آسمان باران می آمد...
بزرگ که شده ایم از چشمانمان می آید...
بچه که بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن...
بزرگ که شدیم هیچکس نمیبینه...
بچه که بودیم توی جمع گریه می کردیم...
بزرگ که شدیم توی خلوت...
بچه که بودیم راحت دلمون نمی شکست...
بزرگ که شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه...
بچه که بودیم اگه دلمون می شکست با یه آبنبات دلمونو بدست می آوردن...
بزرگ که شدیم وقتی دلمون رو شکستن با هیچ چیز دیگه نمیشه درستش کرد فقط جای شکستگیش روی دل میمونه با هیچ آبنباتی درست نمیشه...
بچه که بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم...
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی، بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم...
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن...
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه...
کاش هنوزم همه رو به اندازه همون10 تای بچگی دوست داشتیم...
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم 1 ساعت بعد از یادمون میرفت...
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم...
بچه که بودیم حتی فکر شکستن دل کسی رو هم نمی کردیم...
بزرگ که شدیم خیلی راحت دلها رو میشکنیم و از کنارش رد میشیم...
 

تماس با ما
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
اسکین98

نويسنده ⓿⏝⓿...☽♛ح ـــــ‌‌ ام ـــــــ د♛☾...⎝⓿⏝⓿⎠

 


کل کل شاعرانه
ارسال شده در جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, - 20:22

تو به من خندیدی و نمیدانستی

من به چه دلهره از باغ همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب الود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

وتو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من ارام ارام

خش خش گام تو تکرارکنان میدهد ازارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

 

من به تو خندیدم

چون که میدانستم

تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمیدانستی باغبان باغچه ی همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده ی خودپاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت برو

چون نمیخواست به خاطر بسپارد

گریه ی تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من ارام ارام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

میدهد ازارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه میشد اگر باغچه ی خانه ی ما سیب نداشت.

 

و از اونا جالبتر واسه من جوابیه که شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالهابه این دوتا شاعر داده که خیلی جالبه بخونید:

 

دخترک خندید و

پسر ماتش برد

که به چه دلهره ازباغچه ی همسایه سیب را دزدیده

باغبان از پی او تند دوید

به خیالش میخواست

حرمت باغچه و دختر کم سالش را

از پسرک پس گیرد!

غضب الود به او غیظی کرد

این وسط من بودم

سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم

من که پیغمبر عشقی معصوم

بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق

و لب و دندان

تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم

و به خاک افتادم

چون رسولی ناکام!

هردو را بغض ربود...

دخترک رفت و زیر لب این را میگفت:

«او یقینا پی معشوق خود می اید»

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :

مطمئنا که پشیمان شده بر میگردد

سالهاست که پوسیده ام ارام ارام!

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز!

جسم من تجزیه شد ساده وی ذراتم

همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:

این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

 

جالب بودنه؟؟؟!!!

تماس با ما
« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
اسکین98

نويسنده ⓿⏝⓿...☽♛ح ـــــ‌‌ ام ـــــــ د♛☾...⎝⓿⏝⓿⎠

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد